سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فقط برای خودم! (چهارشنبه 86/8/2 ساعت 3:34 صبح)

با اجازه ی تو...
مرد، خسته از جاده های گم شده... نگران و پریشان خانواده ش... به امید شعله ای آتش... به تو رسید!
چه ناگهان...
تو، با تمام ابهتت!... با تمام جلال کبریائیت!... که إنی أنا الله، رب العالمین...!
و چه اضطراب با شکوهیست در تکلم با تو! توی رب العالمین!
...
و مرد چه وحشتی کرد با دیدن عصایش که اژدهایی شد... و فرار را بر قرار ترجیح میداد اگر نبود ندای دلنشینت که أقبل! و لا تخف، إنک من الأمنین...

تکلم با تو!... دیدن معجزه ات!... مقام نبوت!... هر دلی را می لرزاند!... اما از این داستان من عاشق این فرازم: واصطنعتک لنفسی...

پی نوشت:
گاهی فکر می کنم این که می گن قرآن تک تک آدما رو مخاطب قرار میده... یعنی درسته؟! و دلم می خواد جواب مثبت باشه و دل خوش کنم به این که یعنی می شه یه روز به منم این خطاب بشه؟
واصطنعتک لنفسی...
چه حالی میده خدا یکی رو برا خودش درست کرده باشه... و به روش هم بیاره!





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 1 بازدید
    بازدید دیروز: 2
    کل بازدیدها: 12318 بازدید
  • درباره من

  • مهجور شاکی
    بی‏ خبر
    من این جا هیچ کاره ام!... نمی دونم چرا قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند!!!
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •